مجله خبری و سرگرمی نایس موزیک‌

معنی الزام در دیکشنری فارسی چیست؟

در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق الزام در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

الزام در دانشنامه آزاد فارسی:

الزام. [ اِ ] ( ع مص ) لازم کردن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ) ( آنندراج ). واجب و لازم گردانیدن. ( منتهی الارب ). لازم گردانیدن بر خود یا بر غیر. ( غیاث اللغات ). اثبات و ادامه چیزی. ( از اقرب الموارد ) :
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت.

سعدی ( گلستان ).

|| در گردن کسی کردن کاری را. ( صراح ) ( منتهی الارب ). بر گردن کسی انداختن [کاری را ]. ( از آنندراج ). واجب و مقرر کردن مال یا کار کسی را. ( از اقرب الموارد ). کسی را بر گردن گیرانیدن کاری. ملزم کردن کسی. اجبار. مجبور کردن. متعهدکردن.
– الزام خصم ؛ ملزم کردن او را. عهده دار کردن او رابه مالی یا کاری.
|| معترف کردن کسی را به ناتوانی وی. ( از آنندراج ). بر گردن گیرانیدن سخن را. در المنجد آمده : الزام حجت یعنی چیره شدن بر کسی در دلیل. محکوم و مجاب کردن – انتهی. با لفظ «دادن » استعمال میکنند. ( از آنندراج ) : و از جهت الزام حجت و اقامت بینت برفق و مدارا دعوت فرمود. ( کلیله و دمنه ). ومقدمات انذار و تحذیر از برای الزام حجت و اقامت بینت بدفعات تقدیم فرمود. ( جهانگشای جوینی ).

نوشته معنی الزام در دیکشنری فارسی چیست؟ اولین بار در انتخاب روز. پدیدار شد.

مطالب مشابه را ببینید!