مجله خبری و سرگرمی نایس موزیک‌

ماجرای قتل های قاتل سریالی کازرون از زبان خودش

در سال ۶۲، پسری با پدر، مادر و پنج برادر در منطقه کنارتخته کازرون به همراه خانوادهاش زندگی می کرد. درگیری های طایفه ای باعث شد که پدرش را از دست بدهد و این حادثه تلخ، زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داد. پدر خانواده، تک تیراندازی ماهر بود که در باندهای راهزنی و قاچاق مواد و اسلحه به رهبری فردی به نام هاشم فعالیت می کرد. مرگ پدر، آتش خشم و انتقام را در دل فرزندانش، به ویژه مرتضی، روشن کرد و این واقعه تلخ برای همیشه در ذهن آنها ماندگار شد. آنها تصمیم گرفتند قاتلان پدرشان را شناسایی و مجازات کنند. داستانی که در ادامه می خوانید، مربوط به مرتضی جوکار، قاتل سریالی کازرون است که در سال ۸۸ اعدام شد.

سعید حنایی یا قاتل عنکبوتی که قتل‌هایش دستمایه ساخت «عنکبوت مقدس» شد که بود؟

داستان این جنایات از زبان مرتضی قاتل سریالی کازرون

۵ ساله بودم که دو نفر به منزل ما آمده و پدرم را با خود بردند. آن زمان در حیات مشغول بازی کردن بودم و صحنه‌ای که پدرم یک خرما از درخت حیاطمان چید و رفت را هیچ وقت فراموش نمی‌‌کنم. وی افزود: پدرم آن روز که با آن دو نفر رفت دیگر برنگشت از این مساله به شدت ناراحت بودم چرا که با رفتن پدرم مشکلاتمان زیاد شد.

مادرم نمی‌‌توانست مخارج ما را تامین کند به همین دلیلی‌ خیلی‌ زود ترک تحصیل کردم. وی گفت زمان و سال‌های بعد در کازرون و کنارتخته بسیار زیاد تلاش کردم و با تشکیل پرونده‌های قضایی می‌خواستم خون پدرم پایمال نشود اما بضاعت چندانی نداشتیم و نتوانستیم گفته‌های خود را اثبات کنیم، ما می‌دانستیم که فردی به نام ماشالله به دستور هاشم (همان رئیس این باند قاچاقچی که پدر مرتضی برایش کار می‌کرد.) پدر ما را به قتل رسانده زیرا فردای همان روز ماشالله خودش به خانه ما آمد و اعتراف کرد که پدر مارا کشته و کسی که این دستور را داده بود هاشم بوده است ولی هاشم این موضوع را رد کرده و به گفته هاشم ماشالله به خاطر مصرف مواد‌ توهم‌زا، خزعبلات می‌گوید و چنین چیزی صحت ندارد ولی همانطور که گفتم به خاطر نفوذ زیادی که این افراد در مراکز قضایی کازرون داشتند ما نتوانستیم کاری کنیم پس برای همین از سن ۱۶ سالگی تصمیم گرفتم خودم عدالت را اجرا و انتقام خون پدرم را بگیرم.

پس آن شروع کردم به یادگیری تیراندازی و اطلاعات زیادی را درباره هاشم و اطرافیان آن به دست آوردم و چندین مخبر در بین افراد هاشم استخدام کرد تنها راهی‌ که برای انتقام‌جویی وجود داشت این بود که نوچه‌های او را بکشم تا به هدف اصلی‌‌ام برسم. به همین دلیل افرادی که اطراف او بودند را کشتم تا توانستم به هدفم برسم.

قاتلان زنجیره‌ای ایران ؛ کودکانی که هنوز صدایشان از کوره‌های آجرپزی به گوش می‌رسد

جزئیات قتل‌ها از زبان مرتضی قاتل سریالی کازرون

پس از مرگ پدرم، با زجر و بدبختی بزرگ شدیم. همیشه از خدا می‌خواستم من را به سنی برساند که بتوانم انتقام پدرم و اهالی را از «هاشم» و اطرافیانش بگیرم. به همین خاطر از سال ۸۴ زمانی که ۲۱ سال داشتم، انتقامم را آغاز کردم. با شناسایی عاملان قتل پدرم و جمع‌ آوری اطلاعات لازم از همدستانشان، چند اسلحه خریدم.

نخستین قربانی‌ام «ماشاءالله» بود، مردی که پدرم را کشت. او از اشرار منطقه بود که مرتکب جنایت‌های هولناکی در منطقه شده و اهالی از او به شدت ترس و وحشت داشتند.

نقشه قتل او را تیر سال ۸۵ طراحی کردم. از آنجا که می‌دانستم او مرد خطرناکی است و چنانچه اشتباه کوچکی می‌کردم، سریع متوجه ماجرا می‌شد و مرا می‌کشت، چهار شب به صورت مخفیانه خانه‌‌اش را تحت نظر گرفتم تا این که فرصت مناسبی برای اجرای نقشه به دست آمد. سرانجام نیمه شب مورد نظر، زمانی که ماشاءالله در خانه تنها بود، از بالای دیوار خودم را به حیاط رسانده و او را در خواب به رگبار بستم.

نگاهی به پرونده مهین قدیری؛ نخستین زن قاتل سریالی ایران با ۶ فقره قتل

پس از قتل، مدت‌ها مخفی بودم چرا که می‌دانستم «هاشم» و همدستانش دنبالم هستند. با این حال به فکر کشتن دومین طعمه ‌ام بودم. به همین خاطر«حسن» را مهرماه ۸۵ در محل نگهداری احشام با شلیک گلوله کشتم.

 پدرش چند سال قبل خانواده‌ام را حسابی اذیت کرده بود. بنابراین همیشه دنبال راهی برای انتقام بودم. به همین خاطر تصمیم گرفتم پسرش را بکشم تا داغدار شود. طبق نقشه از اوایل مهر ۸۵، «حسن» را به صورت نامحسوس زیر نظر گرفته و در موقعیتی مناسب او را با شلیک ‌های پی در پی از پا درآوردم.

«مرتضی» در سومین جنایت پسر جوانی به نام «فرهاد» را از پا درآورد. او در جریان بازجویی‌ها گفت فقط از قتل «فرهاد» پشیمان است: نمی‌خواستم او را بکشم و مرگش اتفاقی بود.

اسفند سال ۸۵، یکی از دوستانم سراغم آمد و گفت: پسر جوانی به نام «فرهاد» برای دخترها مزاحمت ایجاد می‌کند بنابراین می‌خواست از «فرهاد» انتقام بگیرد.

روز حادثه قرار بود من رانندگی کنم و او به سوی پای پسر جوان شلیک کند. بنابراین پس از کمین و مشاهده «فرهاد» که سوار موتوسیکلت بود به تعقیب‌اش پرداختیم. وقتی اسلحه را به دوستم دادم و نتوانست شلیک کند، خودم تصمیم به شلیک گرفتم. بنابراین پای «فرهاد» را نشانه گرفتم اما زمانی که قصد شلیک داشتم چرخ ماشین داخل چاله‌ای افتاد که گلوله ناخواسته به قلبش خورد. به هیچ‌ عنوان قصد کشتن او را نداشتم و به همین دلیل وقتی از مرگش باخبر شدم خیلی گریه کردم.»

عامل قتل ها و جنایت های سریالی کازرون آذر سال ۸۷ نیز داوود و شهاب را با شلیک‌های مرگبار کشت. این در حالی است که تاکنون اجساد آنها کشف نشده است.

قاتل سریالی زنان در مشهد که قربانیانش را با قرص برنج می‌کشت

مرتضی با قبول اتهام این دو جنایت گفت: وقتی از طریق خبرچین‌هایم متوجه شدم «داوود» و «شهاب» مامور قتلم شده‌اند چاره‌ای جز پیشدستی ندیدم. آنها براساس نقشه می‌خواستند مرا به منطقه‌ای خلوت ببرند و بکشند. روز حادثه با اطلاع از این ماجرا سوار موتورشان شدم. اما پس از رسیدن به منطقه‌ای بیابانی، آنها را در یک لحظه غافلگیر کرده و کشتم. بعد هم اجسادشان را دفن کردم. به دلیل این‌ که یکی از دوستانم شاهد این ماجرا بود ترسیدم اگر دستگیر شود ماجرا را فاش کند. به همین خاطر دو روز بعد اجساد را از خاک بیرون کشیده و در محل دیگری خاک کردم.

ششمین قربانی‌‌ام رضا اهل یکی از روستاهای اطراف کنارتخته بود.

سال‌ها قبل خانواده من برای یکی از پسران خانواده به آن روستا رفته و دختری را خواستگاری می‌کنند، اما رضا، معتمد محل به پدر دختر پیشنهاد می‌دهد که با این خانواده وصلت نکنند، اما پدر عروس که مرد ساده‌ای بود، من و برادرانم را از گفته‌های رضا با خبر کرد و همین مسئله نیز کینه عمیقی در ما ایجاد ایجاد کرد.

سرانجام هم رضا در یک نخلستان با نارنجک و رگبار گلوله کشتم پس از این قتل تا مدت‌ها مرتکب جنایت دیگری نشدم تا این‌ که شریف برادر داوود سراغم آمد و گفت: «می‌دانم شهاب و داوود را تو کشته‌ای به همین دلیل انتقامشان را خواهم گرفت.» با شنیدن تهدیدهای «شریف» مجبور شدم نام او را هم در فهرست سیاهم قرار دهم. «شریف» را در سوپرمارکتی در حوالی میدان معلم کنار تخته شناسایی کرده و او را به رگبار بستم. «شریف» با شلیک ۱۵ گلوله کشته شد و دو نفر دیگر به نام‌های «منصور» و «عبادالله» نیز مجروح شدند.»

قتل هاشم توسط مرتضی جوکار

«مرتضی» سرانجام چهاردهم مهر سراغ «هاشم» رفت و او را هم با شلیک گلوله به قتل رساند و آتش انتقامی چندین و چندساله ای که در وجودش بود را خاموش کرد.

هاشم می‌دانست سرانجام به دست من کشته می‌شود به همین خاطر هرچه از او می‌خواستم قبول می‌کرد. او همچنین چندین بار من را به خانه خود دعوت کرده بود و دست روی قرآن گذاشته بود که او از قتل پدر من بی خبر بوده است. چند بار از هاشم پول گرفتم. آخرین بار که سراغش رفتم و درخواست پول کردم یک هفته مهلت خواست. او می‌دانست در این یک هفته نقشه قتلش را اجرا نمی‌کنم. اما برای من مهم انتقام بود، نه پول، بنابراین او را مقابل مغازه‌اش کشتم. این در حالی بود که «هاشم» برای خاموش کردن آتش کینه در وجودم، پیشنهاد داده بود با دخترش ازدواج کنم. که قبول نکردم! 

تراژدی قتل طایفه‌ای و به نوعی زنجیره‌ای کنارتخته با دستگیری قاتل سریالی کازرون و چند تن از برادارنش بسته شد، مرتضی رفت و خودش نیز می‌گفت اگر امروز بگویند تا چند ساعت دیگر اعدام می‌شوی پشیمان نیستم اما باید دید با مرتضی‌هایی که الان شاید پنج ساله باشند باید چه کرد؟

مطالب مشابه را ببینید!