♬ چه دانستم ؛ که این دریای بی پایان ؛ چنین باشد ♬
♬ بخارش آسمان گردد ؛ کف دریا ، زمین باشد ♬
♬ لب دریا همه کفر است و دریا ؛ جمله دین داری ♬
♬ ولیکن گوهر دریا ؛ ورای کفر و دین باشد ♬
♬ در این دریا که من هستم ؛ نه من هستم ، نه دریا هم ♬
♬ نداند هیچکس این سر ؛ مگر آن کو چنین باشد ♬
♬ اگر خواهی کزین دریا ؛ وزین گوهر نشان یابی ♬
♬ نشانی نبودت هرگز ؛ چو نفست همنشین باشد ♬
♬♬♬♬♬♬♬♬♬♬♬♬♬♬
♬ چو تو نفسی ز سر تا پای ؛ کی دانی کمال دل ♬
♬ کمال دل کسی داند ؛ که مردی راه بین باشد ♬
♬ تو صاحب نفسی ای غافل ؛ میان خاک خون می خور ♬
♬ که صاحبدل اگر زهری خورد ؛ آن انگبین باشد ♬
♬ نداند کرد صاحب نفس ؛ کار هیچ صاحبدل ♬
♬ وگر گوید توانم کرد ؛ ابلیس لعین باشد ♬
♬ اگر صد سال روز و شب ؛ ریاضت میکشی دائم ♬
♬ مباش ایمن یقین میدان ؛ که نفست در کمین باشد ♬
♬ تو ای عطار محکم کن ؛ قدم در جادهٔ معنی ♬