صداوسیما؛ رسانه رسمی، اما بیاعتبار!
صداوسیما و عملکردش همواره مورد نقد بوده اما در روزهای اخیر بیش از همیشه مورد توجه قرار گرفته است. از یک طرف وضعیت حساس کشور و منطقه و نیاز به یک مرجعیت رسانه در داخل که جای خالی آن به شدت احساس میشود. از طرف دیگر نظرسنجی منتشر شده ایسپا که نشان میدهد صداوسیما جایگاه قابل اعتنایی در بین دانشجویان برای پیگیری اخبار ندارد. از طرف دیگر هم گافهای عجیب رسانه ملی و کارشناسانی که دعوت میدهد.
از همین رو شاهدیم که رسانههای مکتوب و غیرمکتوب خاصه آن گروهی که در یک جناح سیاسی با صداوسیما تعریف نشده و همیشه شاهد تبعیض دربرخوردها با رسانهها هستند، به اتکای نظرسنجی منتشر شده، انتقادات خود خود را از رسانه ملی مطرح میکنند. در این راستا روزنامه اصلاحطلب هممیهن در سرمقاله خود نوشته:
صداوسیما با بودجه و امکانات عمومی کلان و امتیازات حقوقی و غیرحقوقی فراوان و رانتهای دسترسی گسترده و دهها هزار کارمند، فاقد اعتبار و در نتیجه اثرگذاری جدی نزد مردم و نخبگان دانشگاهی و آموزشی کشور است؛ بهطوری که فقط ۱۲/۵درصد دانشجویان دانشگاههای تحت مدیریت وزارت علوم برای پیگیری خبری به این رسانه مراجعه میکنند. توجه کنیم که حتی درصد دانشجویان سهمیهای هم که طبعاً تعلق خاطر به این رسانه دارند؛ چند برابر این رقم اندک است. تا اینجا را هم میشود بهنحوی تحمل کرد؛ ولی اینکه رسانه ملی نسبت به بازتاب ناقص این خبر معترض شود و آن را نشانه سوءنیت دیگران علیه این رسانه بداند و وضعیت خود را طبیعی معرفی کند قابلقبول نیست. زیرا نشان میدهد که هیچ تصور درستی از وضعیت و جایگاه این رسانه ندارند.
روزنامه هممیهن در ادامه آورده است: «آنان نمیدانند که مرجعیت رسانهای و خبری را مدتهاست از دست دادهاند و امنیت خبری کشور را با خطر جدی مواجه کردهاند. این وضعیت محصول همان امتیازات و منابع مالی و امکانات بیحساب و رفتارهای تبعیض آمیزی است که از آن بهرهمند بودند و هیچگاه مجبور به پاسخگویی جدی به افکارعمومی نبودهاند. آنها در یک محیط غیررقابتی پرورش یافته اند؛ لذا رشد کافی نکرده اند و به محک رقابت نخوردهاند.»
یادداشت نویس این روزنامه با تاکید بر اینکه «نهتنها صداوسیما درجا زده است، بلکه چندین گام به عقب نیز برداشته است» نوشته: «مهمترین ایراد این رسانه این است که خودش را طرف مجادلات و دعواهای داخلی میکند و اتفاقاً به این سوگیری هم میبالند و آن را با عنوان دفاع از انقلاب و نظام توجیه میکنند؛ درحالیکه بزرگترین خدمت به انقلاب حفظ بیطرفی رسانهای است. چون برای دفاع از آنچه که فکر میکنند درست است، مجبور میشوند تن به سیاست روایتمحوری دهند؛ ولی روایتمحوری موجب بیاعتباری رسانه و اخبارش میشود، چون باید حقیقت را قربانی روایت کرد. امیدوارم که نتایج روشن پژوهشی درباره وضعیت خطیر صداوسیما، دستاندرکاران آن را به صرافت اندازد و سیاستهای خود را تغییر دهند.»
عباس عبدی نیز در یادداشتی که روزنامه اعتماد منتشر کرده و با اتکا به آخرین نظرسنجی ایسپا این سوال را طرح کرده که «وقتی میگوییم صدا و سیما فاقد مرجعیت رسانهای است یعنی چه؟» و نوشته: «مرجعیت خبری و رسانهای، یعنی اینکه مردم برای اخبار تولیدی این رسانه چقدر اعتبار قایل هستند؟ در پیمایش ارزشها و نگرشهای سال گذشته، ۵۸ درصد مردم به صدا و سیما اعتماد کم و خیلی کم داشتهاند. فقط ۲۷درصد اعتماد زیاد و خیلی زیاد ابراز داشتهاند. بیاعتمادی دو برابر اعتماد بوده است. این اعتماد در مردان، در جوانان، و در افراد با تحصیلات دانشگاهی خیلی کمتر، در شاغلین کمتر، و بر عکس در زنان خانهدار بیشتر است. در مراکز استان کمتر و در روستاها بیشتر است. در تهران نیز خیلی کمتر است. در واقع برحسب تمام متغیرهایی که معرف اثرگذاری و اهمیت کیفی است وضعیت اعتماد به این رسانه بسیار بدتر است. مثلا در استان تهران نسبت اعتماد به بیاعتمادی به صدا و سیما حدود ۴ به یک است، و اگر این را برای شهر تهران به دست آوریم، احتمالا از نسبت ۵ یا ۶ به یک هم فراتر میرود. پیگیری خبری هم همینگونه است. در همین پیمایش هم میتوان گفت که پیگیری خبری از طریق صدا و سیما در افراد بالای ۵۰سال و افراد با تحصیلات کمتر دو برابر جوانان و تحصیلکردهها است. کلا صدا و سیما از عرصه رسانه مدرن خارج شده است.»
عباس عبدی با اشاره به اینکه «اعتماد به سایر رسانهها نیز بهتر از اعتماد به صدا و سیما نیست و شاید هم بدتر باشد» نوشته: «ولی این دو را نباید مقایسه کرد. صدا و سیما رسانه رسمی کشور است. مثل این است که بگوییم اعتماد مردم ما نسبت به مسوولان کشور به همان میزان اعتماد نسبت به بیگانگان است و فرقی ندارد و طبیعی است. صدا و سیما باید هم در کمیت و کیفیت و هم در اعتماد سرآمد باشد. اگر مردم به مشکلی درباره اعتبار خبر برخوردند، به آن ارجاع دهند. تقریبا هیچ موردی نیست که چنین شود، بلکه عکس آن وجود دارد.»
این تحلیلگر اصلاحطلب در شرح دلایل این وضعیت صداوسیما نوشته: «چون سیاست خبری این رسانه، «روایتمحور» و نه «حقیقتمحور» است. خود دستاندرکاران آنجا هم بعید است که به شنیدن اخبار خودشان بسنده کنند، مساله این است که در مواردی هم که خبر درستی میدهند، به دلیل روایت محور بودن، شنوندگان آن را نمیپذیرند و به حساب روایت نادرست غالب میگذارند. انکار این وضعیت صدا و سیما از سوی دستاندرکاران آن بدترین خبری است که میتوان شنید. در واقع دیگر نباید انتظار داشت که تغییری در درون این رسانه رخ دهد. صدا و سیما به دلیل پیشه کردن روایتمحوری بیشترین ظلم را به اخباری میکند که واقعیت دارند، ولی از نظر مخاطبان بیطرف پذیرفته نمیشوند.»