کسانی که باهوش هستند این 2 ویژگی عجیب را دارند!
راهنماتو-میدانید آخرین حرفی که به الفبای انگیسی افزوده شد چه بود؟ یا میدانید کدام ابزار موسیقی با این هدف ساخته شد که صدایی شبیه به آواز انسان تولید کند؟ یا آیا میدانید اسم کهکشانی که سیاره ما به آن تعلق دارد چیست؟
به گزارش راهنماتو، شاید شما پاسخ دو پرسش اول را بدانید یا ندانید؛ اما مقصود ما جلب توجهتان به خودِ سؤالها بود. آیا از نظرتان خودِ سؤالها جذابتر از پاسخ احتمالیشان نیستند؟ درواقع سؤالها به نحوی مطرح شدهاند که کنجکاوی ما را برای پیدا کردن پاسخ برمیانگیزند. اما از آنجایی که اغلب پاسخ سؤال سوم را میدانیم، چندان جذباش نمیشویم و کنجکاویمان برای جستجوی جواب کمتر است.
سال 2009، مین جئونگ کانگ، کولین کامرر و همکارانشان، در زمره نخستین افرادی بودند که میخواستند درباره اینکه مغز چطور به پرسشهای پیشپا افتادهای مثل این پرسشها پاسخ میدهد، مطالعه کنند. درواقع آنها میخواستند بدانند که این پرسش چه سطحی از کنجکاوی را در افراد برمیانگیزانند و بدانند کدام بخشهای مغز در این فرایند به خدمت گرفته میشوند. آنها میخواستند بدانند زمانی که احساس کنجکاوی میکنیم در مغزمان چه اتفاقاتی رخ میدهد.
برای این کار، با استفاده از تصویربرداری fMRIتصاویر مغز را مطالعه کردند. ماشینی که تصاویر fMRIاز مغز ما ثبت میکند، به محققان امکان میدهند که بدانند وقتی افراد مشغول یک فعالیت ذهنی مثل دیدن، فکر کردن، تصمیمگیری و غیره…هستند، کدام بخشهای مغزشان فعال میشود.
کانگ و همکارانش چهل پرسش پیشپا افتاده درباره چند موضوع متنوع طراحی کردند. پرسشها به نحوی طراحی شده بود که مردم یا احساس کنجکاوی کنند یا اصلاً کنجکاو نشوند. درست مثل پرسشهایی که در بالا مطرح شد.
به محض اینکه شرکتکنندگان در دستگاه fMRIقرار میگرفتند، 40پرسش شروع میشد. در هر آزمون، به مشارکتکنندگان یک پرسش پیشپا افتاده نشان داده میشد و از آنها درخواست میشد تا در سکوت پاسخ را حدس بزنند.
بعد از آنکه حدس میزدند، از آنها درخواست میشد بگویند که چه میزان درباره پاسخ کنجکاو بودند. همچنین از آنها خواسته میشد که بگویند چقدر درباره درستی پاسخشان اطمینان داشتند. سپس هر کدام از پرسشهای پیشپا افتاده و سپس پاسخ صحیح به مشارکتکنندگان نشان داده میشد تا مشارکتکنندگان بتوانند ببینند آیا پاسخشان درست بوده یا غلط. این روند آنقدر تکرار میشد تا همه پرسشها بیاهمیت شوند. بعد از آنکه مشارکتکنندگان از ماشین fMRIخارج میشدند، از آنها خواسته میشد تا پاسخهای اصلیشان به این پرسشها را به یاد بیاورند.
محققان دریافتند پرسشهایی که برای مشارکتکننده کنجکاوی بالایی ایجاد کرده بود، باعث فعال شدن بخشهایی از بخش شده بود که با انتظار پاداش مرتبط است. این نواحی معمولاً زمانی روشن میشوند که ما فکر میکنیم قرار است اتفاق خوبی بیفتد یا پاداشی در انتظارمان است. تصور کنید که درست قبل از تماشای کنسرت یا فیلمی که مشتاق دیدنش بودید، چه حسی را تجربه میکنید یا لحظاتی که در رستوران منتظر هستید غذایی که برایش برنامهریزی کرده بودید را بیاورند چه احساسی دارید. این نوع انتظارات در این نواحی از مغز ثبت میشوند.
مرحله بعدی، مرحله مشاهده فعالیت مغز در مواجهه با پاسخ درست بود. وقتی مشارکتکنندگان در نهایت پاسخ پرسشها را دریافت میکردند، نواحیای از مغز که معمولاً با حافظه، یادگیری و درک زبان فعال میشوند، روشن میشد.
از همه جالبتر این بود که اگر پاسخدهندگان اشتباهی به پرسشها جواب داده بودند، این نواحی خیلی قویتر از زمانی فعال میشد، که پاسخ درست بود. به عبارت دیگر، اگر شما در بدو امر پاسخ غلطی به یک پرسش پیشپا افتاده داده بودید، در مقایسه با زمانی که در همان ابتدا پاسخ درستی داده بودید، نواحی مرتبط با حافظه و یادگیری در مواجهه با پاسخ درست بسیار قویتر روشن میشد.
این مطالعه نشان داد که افراد از شکست بیشتر از موفقیت یاد میگیرند.
اگر ساده بگوییم، آنچه این یافتهها نشان میدهند آن است که کنجکاوی انتظار برای پاداش (برای پاسخ درست)را راهاندازی میکند و به محض اینکه ما پاداش را دریافت میکنیم (که همان پاسخ درست است)، مغز وارد عمل میشود تا حافظه ما را تحکیم کند تا ما پاسخ درست را یاد بگیریم.
درصورتیکه در بدو امر شکست بخوریم، این یادگیری بسیار قویتر و محکمتر از زمانی رخ میدهد که همان ابتدا موفق میشویم.
درواقع حقیقت دارد که از شکست، بیشتر از موفقیت یاد میگیریم.
یادگیری از شکست بسیار ماندگارتر و ماناتر است. محققان دریافتند که حتی بعد از 10روز، مشارکتکنندگانی که در ابتدا پاسخهای غلطی به پرسشها داده بودند، پاسخ درست را یادشان بود. این امر نشان میدهد که شکست ما را برای یادگیری پاسخ درست کنجکاو میکند و به محض آنکه پاسخ درست را یاد میگیریم، برای مدت طولانیتری در ذهن ما تثبیت میشود.