معنی بروت در دیکشنری فارسی چیست؟
در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق بروت در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.
بروت در دانشنامه آزاد فارسی:
بروت. [ ب ُ ] ( اِ ) سبلت یعنی موی لب. ( غیاث ). مجموع مویهای لب برین. شارب. ( بحر الجواهر ). دَرَز. سِبا. سِباله. سبلتان. سبله. سبیل. سَودَل. شارب :
تیز در ریش و کفْل در گه شد
خنده ها رفت بربروتانم.
مسعودسعد.
به حیض هند و بروت یزید و سبلت شمر
به تیز عتبه و ریش مسیلمه کذاب.
خاقانی.
خاقانیا ز یارب بی فایده چه سود
کاین یارب از بروت تو برتر نمیشود.
خاقانی.
قومی همه مرد لات و لوتند
باد جبروت در بروتند.
خاقانی.
نبینی جز هوای خویش قوتم
بجز بادی نیابی در بروتم.
نظامی.
تَفَث ؛ آنچه مُحْرِم بعد آزادی حج بجا آرد از ناخن چیدن و موی ستردن و قصر بروت و مانند آن. خُنبعه؛ شکاف میان دو بروت نزدیک دیوار بینی. صُهُب اشبال ؛ دشمنان که بروتهای ایشان اصهب نبوده باشد. نَثله؛ گو میان دو بروت. ( منتهی الارب ).
– از بروت آتش فشاندن ؛ کبرو غرور و خشم بسیار نمودن :
چو قصاب از غضب خونی نشانی
چو نفاط از بروت آتش فشانی.
نظامی.
– از بروت خود لاف زدن ؛ ادعای نیرومندی کردن. خود را قوی و توانا شمردن :
دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن.
سعدی ( گلستان ).
– باد بروت ؛ کنایه از کبر و غرور. باد و بروت :
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت ریش پالان.
خاقانی.
تا چه خواهی کرد آن باد بروت
که بگیرد همچو جلادان گلوت.
مولوی.
این باد بروت و نخوت اندر بینی
آن روز که از عمل بیفتی بینی.
سعدی.
و رجوع به باد و بروت در همین ترکیبات شود.
– باد به بروت ( در بروت ) افکندن ؛ کبر نمودن. تفاخر کردن.کبر فروختن :
باد چه افکنده ای اندر بروت
قوّتت از من نفزاید نه قوت.
جلال فراهانی.
بزرگ مجلس… باد نخوت و غرور در بروت انداخت. ( ترجمه محاسن اصفهان ).
تو پر از باد کرده پشم بروت
که کی آرد شبان پنیر و قروت.
اوحدی.
– باد در بروت داشتن ؛ لاف و گزاف بیهوده و بی اصل زدن :
آتشی کو باد دارد در بروت
هم یکی بادی براو خواند تموت.
مولوی.
– باد و بروت ؛ کبر و غرور. باد بروت :
چند آخر دعوی باد و بروت
ای ترا خانه چو بیت العنکبوت.بیشتر بخوانید …
نوشته معنی بروت در دیکشنری فارسی چیست؟ اولین بار در انتخاب روز. پدیدار شد.