از دل نرف ، حرارت و غبار عشقت نازنین یار

آخر نشد ، ببینمت وداع کنم برای آخرین بار

چگونه زخمی بر دلم گذارد این فراغ

وای از ضرر ، مرا تو میکشی قسم به سووی این چراغ

محکوم به تنهاییم ، درگیر رسواییم

تو جان بخواه جان بخواه قاتلم ای جان و جهانم

تو میروی از بَرم ، بی کَسَم ای تاب و توانم

از دوری تو چه کند قلب ازینم

در معرکه ی ، عشق تو زار و غمینم

درمانده ی تو ، بشوم مانده همینم

ویران نکنم ، بیش از این دار و ندارم

حیران نکنم ، بیش از این صبر و قرارم

آخر نشدم ، سهم تو باغ و بهارم

مصداق غم و عُزلتم از بس خرابم کردی

از منزل و هوای دلت سخت جوابم کردی

من تَرد از آن خانه و کاشانه ی قلبت گشتم

من مِی زده بودم تو چرا کهنه شرابم کردی