بعد از تو دلم شد روانه غمت بارانه بعد از تو
خوشی سخت و غم آسانه بعد از تو
آسمانِ من بی مدارا میبارد
بعد از تو عمیقا خرابم چو شمعلی در حبابم من
بعد از تو شدم مردی که از عشقش دست کشیدو
از فکرش دست بر نمیدارد
افسانه نشد شوق و جنونت دیدی
این عشق گران بود تو به جانت نخریدی
افسانه نشد قصه ی دلداده ی دلخون
تنها و پریشانم و دیوانه و مجنون
من آن موجم که دریا را بغل کرده کماکان
همان عاشق که بر گونه ی خشکش زده باران
همان مردی که هِی درد فِراق میبیندو
جانش به کف میگیردو میمیرد آرام
بعد از تو آسمان آبیس هوا هست و نفس هست
زندگی جاریست فصل ها جاریست
همه هست و دِگر برای من نیست