معنی اکراه در دیکشنری فارسی چیست؟
در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق اکراه در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.
اکراه در دانشنامه آزاد فارسی:
اکراه. [ اِ ] ( ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). به ستم بر کاری داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( از مؤید الفضلاء ). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). استکراه. ( المصادر زوزنی ). تلجیه. ( تاج المصادر بیهقی ). اذآم. دین. اجبار. ( یادداشت مؤلف ). || فارسیان به معنی کراهیت و سماجت استعمال نمایند. ( آنندراج ). || ناخوش داشتن. ناپسند داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). نفرت و ناپسندی و کراهت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) ناخواست. فشار. زور. ( فرهنگ فارسی معین ).عدم رضامندی. عدم میل و عدم رغبت. ( ناظم الاطباء ).
– اکراه داشتن ؛ کراهیت داشتن. مکروه داشتن. مستکره شمردن. بد شمردن. زشت داشتن. بیمیل بودن. ( از یادداشت مؤلف ).
– باکراه ؛ بکره. بعنف. عنفاً. کرهاً. بزور. باستکراه. بکراهت. ( یادداشت مؤلف ). به ناخواست. بزور. ( فرهنگ فارسی معین ) :
رفتیم باکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود.
خیام.
سعدیا در قفای دوست مرو
چه کنم می برد باکراهم.
سعدی.
|| ( اصطلاح فقه ) باتهدید وزور یکی را به کاری داشتن. ( از تعریفات جرجانی ). اکراه عبادت از الزام و اجبار است بر چیزی که شخص آنرابد دارد طبعاً یا شرعاً، و بر این کار اقدام نمی شودمگر برای دفع کار مضرتر از آن. ( از تعریفات جرجانی )( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : با این همه قسم می خوردم در حالت رضا نه در وقت اکراه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ).
نوشته معنی اکراه در دیکشنری فارسی چیست؟ اولین بار در انتخاب روز. پدیدار شد.