روز جهانی عصای سفید؛ نابینایان در سینمای جهان
از سالهای ابتدایی رشد و شکوفایی سینما، نابینایان از سهم قابل توجهی در فیلمهای مختلف برخوردار بودهاند. ایفای نقش یک نابینا همواره برای بسیاری از بازیگران چالش جالب توجهی بوده و حتی جایزههای بزرگی نصیبشان کرده است. دو مقولۀ «چشم» و «نگاه» از اصلیترین عناصری است که یک بازیگر را متمایز میسازد و از آنجا که چشمهای یک نابینا از نگاهی غیرمتعارف برخوردار است، میتواند عیار بازیگران را نیز مشخص سازد.
به این مناسبت نگاهی میاندازیم به برخی از شاخصترین فیلمهای سینمای جهان که نابینایان در آنها نقش هایی محوری داشته اند:
روشناییهای شهر (چارلی چاپلین، 1931)
چگونه میتوان دختر نابینایی که ولگرد به او دل میبندد را فراموش کرد؟ تلاش بیوقفه او برای علاج دختر، خلق سکانسهای کمیک از این عارضه (از جمله اشتباه گرفتن کاموای پلیور ولگرد با کلاف در دستش و کشیدن آن تا جایی که تمام شود!) و پایانی که دختر در آن بینا شده، اما با لمس دستان ولگرد او را میشناسد، همه و همه جاودانهاند. نابینایان همگی در لامسه قویترین انسانها هستند.
پیروزی تاریک (ادموند گولدینگ، 1939)
این ملودرام کلاسیک، با بازی بت دیویس افسانهای، حکایتگر زنی است که درگیر بیماری عجیبی میشود که چشمها و بعدتر زندگیاش را از او میگیرد اما در پایان زندگیاش با عشق تولدی دیگر پیدا میکند.
پایان فیلم که جودیت نابینا از پلکان بالا میرود تا در اتاقش به انتظار مرگ بیارامد جادویی است.
وسوسۀ باشکوه (داگلاس سیرک، 1954)
در خیل فیلمهای کوچک و بزرگی که نابینا شدن یک انسان در اثر حادثهای را نشان میدهند، این فیلم در جایگاهی طلایی قرار دارد. قلب فیلم سکانس تصمیم شخصیت اصلی برای خودکشی از ایوان هتل است، که افتادن گلدان منصرفش میکند.
معجزهگر (آرتور پن، 1962)
هلن کلر (1880-1968) نویسنده و سخنران سوسیالیست مشهور آمریکایی است که در 18 ماهگی به علت ابتلا به مننژیت بینایی و شنواییاش را از دست داد اما با استعداد و نبوغ شگرف خدادادیاش توانست به یکی از انسانهای برجسته دوران خود تبدیل شود.
در سال 1962، آرتور پن، فیلمی به نام معجزهگر (The miracle worker) درباره کودکی او و رابطهاش با معلمی بهنام آنی سالیوان ساخت که با توفیق هنری و تجاری بسیار روبرو شد. با اینکه هلن نابینا و ناشنوا بود اما نابیناییاش در چشمهای نافذ و گیرای پتی دوک تشخصی ویژه پیدا کرد.
بازی او و نیز آن بنکرافت در نقش آنی (بهخصوص در سکانس به هم ریختن غذا)، فراموشنشدنی است.
تا تاریکی صبر کن (ترنس یانگ، 1967)
در این فیلم آدری هپبورن در قامت دختر معصوم و دوست داشتنی همیشگیاش ظاهر میشود که البته اینجا نابیناست و در آپارتمان، مورد تهدید مردی با دو همدستش قرار میگیرد که میخواهند عروسکی حاوی مواد مخدر را از داخل آنجا بیرون بیاورند.
فیلمی پرتعلیق که در نمایش کشمکش یک نابینا با دنیای تاریک بیرونش بسیار دیدنی است.
بوی خوش زن (مارتین برست، 1992)
فیلمی که پاچینو را پس از سالها بازیگری و چندین نامزدی در جوایز مختلف بالاخره به اسکار رساند.
کلنل اسلید گوشهگیر و در ابتدا تلخ مزاج در ارتباط با پسری جوان، دیواری را که در سالهای نابینایی دور خود ساخته بود ویران کرد.
مشهورترین سکانس فیلم زمانی است که او خشمش را بیرون میریزد و با اسلحهای در دست خطاب به پسر، بهتزده میگوید: «کدوم زندگی؟! من زندگیای ندارم! من اینجا تو تاریکیام!!!»
رقصنده در تاریکی (لارس فونتریر، 2000)
موزیکال تلخ و نامتعارف فونتریر، با بازی حیرتآور بیورک خواننده ایسلندی، به نقش مادری نابینا که حادثهای ناخواسته او را به سوی اعدام سوق میدهد، نشان میدهد که چگونه صدای کسی جبران چشمهای نداشتهاش میشود… و اگرچه نمیتواند ببیند اما دیگران را وادار به دیدن میکند.
دهکده (ام. نایت. شیامالان، 2004)
قصه دختری که برای انجام کاری خطیر از جنگل عبور میکند به خودی خود درگیرکننده است. چه برسد که این دختر نابینا هم باشد! برایس دالاس هاوارد -دختر کارگردان آمریکایی ران هاوارد- در این نقش شگفتانگیز است و ترس و امید توأمان شخصیت معصوم دخترک را تماماً به بیننده منتقل میکند.
سیاه (سانجای لیلا بانسالی، 2005)
فیلمی هندی، با داستانی مشابه «معجزهگر» و اقتباسی آزاد از خاطرات هلن کلر، که رانی موکرجی در آن دختر نابیناست و آمیتاب باچان، معلم راهگشای او.
نفس نکش (فده آلوارز، 2016)
نابینایان همیشه هم در فیلمها قهرمان و یا آدم خوبۀ ماجرا نبودهاند. این فیلم ترسناک قصه یک کهنهسرباز نابینای جنگ عراق را تعریف میکند که دخترش را در سانحهای از دست داده و با هجوم سه جوان سارق به خانۀ تاریک و مخوفش، تصمیم به قتل آنها میگیرد. نابینایی اینجا نه مایۀ ضعف، که عامل ترس و اضطراب است.
نابینایان در سینمای ایران
سینمای ما هم همواره به این مقوله توجه خاصی نشان دادهاست. چه در فیلمفارسیها و چه در آثار ویژهتر. نابینایان در این فیلمها معمولاً انسانهایی آسیبپذیر هستند که روحی خالصتر از اطرافیان خود دارند و به قول معروف “چشم دل”شان بیناتر است.
از فیلمهای مشهور سینمای ایران که به نابینایان پرداخته میتوان به سلطان قلبها (محمدعلی فردین، 1347)، گلهای داوودی (رسول صدرعاملی، 1362)، رنگ خدا و بید مجنون (مجید مجیدی، 1376 و 1383)، دو چشم بیسو و سکوت (محسن مخملباف، 1362 و 1377)، از کرخه تا راین (ابراهیم حاتمیکیا، 1371)، چشمان سیاه (ایرج قادری، 1381) و شیدا (کمال تبریزی، 1377) اشاره کرد.