توی این دنیا واسم چیزی نمونده به جز یه مشت درد

یه دل سرد

با خاطراتی از یه آدم نامرد

با یه قلبی که زیر پای یه آدم هوس باز

اما زبون باز

له شده اما نگفت به هیچ کسی که شد براش راز

یه دل داغون یه دل خسته

دیگه طاقت نداره چقد بگه بسه

آخه تا کی سکوت با درد اون دلی که هر ثانیه شکسته

برو از زندگیم بسه دیوونگیم

آخه تا کی باید بخورم چوب سادگیم

دیگه از این به بعد مهمه برام زندگیم

زندگی که ازم گرفتیو شدم عروسکت

وای به حال اون کسی که تورو نشناستت

اما هیچکسو مث من دیگه داغون نکن

چهره ی واقعیتو هیچ موقع پنهون نکن

تو که فرق هوس و عشقو خوب میفهمی

اینکه بازی بکنی با دلی خوب بیرحمی

با اینکه خوب میدونم نبردی تو از آدمیت سهمی

دیگه از خاطره و عشق تو حرفی نزن

نذار هیچ کس بفهمه که چکار کردی با من

برو اما حواست به غروبم باشه

هر چیزه اولی آخریم همراشه

با اینکه خوب میدونم دل تو نمیتونه عاشق باشه

زجرم دادی بیخیال آزادی

دلو گرفتی فکردی جنسه پسش دادی

تو خیالات خودت الان چقدر شادی

حق داری هنوز از بالا نیوفتادی

حق داری نخوردی هنوز چک دنیارو

که انقدر مطمعن نباشی فردارو

آره تو خیلی زرنگی ولی اگه خوردی زمین یادت نره مارو

یادت نره زمین گرده میرسیم بهم

اونموقع حرفای دلمو بهت میگم

اما هیچکسو مثل من دیگه داغون نکن

شهره ی واقعیتو هیچموقع پنهون نکن

تو که فرق هوس و عشق و خوب میفهمی

اینکه بازی بکنی با دلی خوب بیرحمی

با اینکه خوب میدونم نبردی تو از آدمیت سهمی

دیگه از خاطره و عشق تو حرفی نزن

نذار هیچ کس بفهمه که چکار کردی با من

برو اما حواست به غروبم باشه

هر چیزه اولی آخریم همراشه

با اینکه خوب میدونم دل تو نمیتونه عاشق باشه